توهمات زندگی
(می خوام یه خاطره دود کنم) سیگارم را آتش می زنم و پک اول راوارد ریه هایم می کنم یادِ روزهای اول می افتم روزهایی که دستانم در جیبم بود و دست تو منتظرِ گرفتن و من حواسم را پرت آسمان می کردم . یاد آخرین خدافظی ات می افتم گفته بودی که می روی و بر می گردی فکر اینجا هم کرده بودم عزیزم رفتــنت بازگشتی نداشت حتی برایت دست هم تکان ندادم با تمام وجودم حرفها بغض ها فریادهایم را بلعیدم رفتی و دیگر ندیدمت سالها از رفتنت گذشته گاهی مثل الان با اولین پکِ سیگار زنده می شوی و با پک آخری می میری برای همیشه هنوز فرقی نکرده ام با کسی که میدانم مسافر است هرگز خاطره ای نمی سازم . اگر باز هم دست تو بود دست من در جیبهایم بود دلتنگیم را تنهاییم را جاهای خالی را حراج نمی زنم وقتش نشده هنوز وقتش که شد به قیمت می خرند . امروز از تو از دلم از تنهاییمون از دل واپسی هامون از جداییمون از فاصله ای که بین آخرین دیدار و دیدار امروز افتاد از دیر شدن از متفاوت شدن از نزدیک بودن هایِ دور از نشدن ها از غیر ممکن ها از معجزه ها از گوشه ی دلم از یکی نبودنِ زبان ودلم یکی بودنِ دل و چشمانم از آجر های حسادت حسادت به داشتن تمامِ تو از دیواری که بینمان شد از حسرت ها حسرتِ برگشتن به گذشته حسرتِ جدا نشدن حسرتِ یکی شدن حسرتِ انسان بودن از همه و همه چشم می پوشم . باز هم سکوی وَهمم صدایم می زند می روم آرام و بدونِ هیچ گلایه می نشینم وَهمِ بودنت را بی صدا با بغضی قدیمی بارها و بارها مرور می کنم
بعد از 2 سال برگشتی میگی حلالت کنم؟ آخه چه جوری؟ فهمیدی با زندگیم چیکار کردی؟ آخ خداااااااااااا دارم آتیش میگیرم دارم می سوزم چه جوری ببخشم؟ بهم میگه حرفام بالا پایین زیاد داشت آخه ینی چی؟ ینی همه چی کشک؟ میگه هنوزم دوست دارم،خدافظ آخ خدا چیکارش کنم چرا انقد دیر شد چرا سرنوشت رفاقت من اینجوری بود چرا من اشکام دل نوشته هام باید واسه این مانیتور باشه چرا در جوابش فقط گفتم یا حق چرا نمی تونم سرش داد بزنم چرا نمی تونم از دلم که داره می سوزه بهش بگم خدااااااااااااااااااااااااااااااا کَرَمِتو شکر دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت * ولی هیچکس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت چرا این اتاق پر از دود و آه است یکی گفت چرا دیوارش سیاه است یکی گفت چرا نور اینجا کم است وآن دیگری گفت انگار هر آجرش فقط از غم و غصه ماتم است * و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم خدایا تو قلب من را می خری؟ * و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست * و من روی آن در نوشتم دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم
و باز هم تو را مرور می کنم! هِی فلانی خیلی خوشبختی که خط به خط نوشته هام جات دادم یادت هست؟ ی زمانی بهم می گفتی من همش واست نامه می نویسم چون نمی تونم رو در روت حرف بزنم . خندیدم اما امروز من برایت می نویسم نه اینکه رو در رو شدن با تو واسم سخت باشه ها! نه آخه دیگه رو در رو نمیشیم با هم دیروز با مامانمُ رفیقِ دوران دبیرستانیشُ بچه هاش رفته بودیم بیرون از خاطراتشون می گفتند واسمونُ کلی می خندیدن . با خودم گفتم چی میشد اگه رفاقتِ سه نفرِ ما هم تا این مرحله دووم میاورد خدافظ وهمِ نامه های من
ببخشید
Design By : Pichak |