توهمات زندگی
حسِ مردی را دارم که برای خودکشی کنار اسکله ای متروک درون آب پریده و ده متر در آب فرو رفته . و در یک لحظه پشیمان می شود اما برای بالا آمدن نفس ندارد . حسِ غریبی ست اما حالِ این روزام شده یه جورایی نزدیک شده آشنا شده . شبها وقتی می خوام بخوابم تازه می فهمم که بر خلافِ شلوغیه درونم چقدر تنهام! . این بار من نمی خواستم به آن متروکِ سَر بزنم دستی هُلم داد افتادم تقلا کردم غرق شدم . من هم تجربه شدم تا دیگران از من درس عبرت بگیرند درد دارد نه؟ . . . یادگاری:من هنوز هم،هر صبح جمعه،حلوا می پزم،خدایش بیامرزد رابطه مان را
نوشته شده در پنج شنبه 91/4/22ساعت
9:57 صبح توسط فریماه نظرات ( ) |
Design By : Pichak |