سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























توهمات زندگی

و آنگاه که انسان گریست،خدا خندی

آنگاه که بی پناه من را از دنیای کوچکم جدا کردند،تو کجا بودی

فکر می کردم من را از تو می گیرند و تو را از من

 تنها پناهم گریه هایی بود که جدایی از تو را فریاد می زد

.

.

.

و من غافل از بازیِ چرخ روزگار

.

خدایا!

وَهمِ امروزم برای توست

.

دستانم را ببین

از سرما می لرزند

شایدم از ترس

برای لرزیدن کمی زود نیست؟

خدایـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ا!

گدایِ رحمتتم

خدایی کن در حقم

.

دنیایم

زندگیم

وجودم

قندیل بسته است

راضی به یخ زدنم نباش

 کسی به تنهاییم سر نزند


نوشته شده در دوشنبه 91/3/22ساعت 6:10 عصر توسط فریماه نظرات ( ) |

و من در پس این پرده هنوز از دنیا گریزانم،

.

.

.

روزگارم را چ بگویم ک زندگی را بر من تباه کرد،

سیاه  کرد،

فنا کرد،

آرزوهایم را چ بگویم،

که فراموشی را باید ستایش کرد...

.

.

.

آری من روزگارم بد نیست،

ولی،نمیدانم خوب چیست!

.

.

.

اگرچه نامم فریماست،

اما همچون لیلی می نویسم،

زنده ام چون خدایم خواست که باشم،

می نویسم،

برای کسی که نه،

برای به یادگار ماندن،

برای روزهایی که نیامده،

تا یادم نرود،

زندگیم چیزی جز توهماتم نیست....http://bahar-20.com/pic/albums/userpics/10001/normal_2gwswg3.jpg


نوشته شده در یکشنبه 91/3/21ساعت 9:37 صبح توسط فریماه نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak