سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























توهمات زندگی

رفت و رفت و رفت

انگار مقصدی در پیش داشت

یا شاید هم ماندن عذابش می داد

بی مهابا و با قدم های محکم رفت

تا جایی که در دیدم بود

بدون پلک زدن نگاهش کردم

.

بهت گفته بودم

با من بودن شیر می خواهد

گفتی من شیر دَرَندم

و آهوی دشتم را شکار خواهم کرد

.

گفتم شکار کردن هنر نیست

شکار کار هر حیوان درنده ای است

.

اما

تب تند داشتی و گوشت به این حرف ها بدهکار نبود

دیدی؟

کم آوردی

موش شدی در مقابل زندگیم

.

برو رفیق

ناز شصتت

دست خدا همراهت

تو هم برای رفتن آمدی

.

*با من بودن شیر می خواهد*


نوشته شده در دوشنبه 91/3/29ساعت 10:56 صبح توسط فریماه نظرات ( ) |


Design By : Pichak