سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























توهمات زندگی

شـب هایی  هستـــ

 که

تنهایـــ

هجوم می آورد

شبــ هایی که ناخواسته

در یکــ اتاقِ سه در چهار اسیر می شویـــ

شب هایی که

از اعماق ذهنتـــ

گذشته اتـــ

آرام آرام

به سویت می خزد

در ای شبــ ها

مایوسانه،گوشی ِ موبایلُ بر میداری

از A تا Z تک تک بررسی می کنی

نام های دفترچه تلفنتــ را

پوزخندیــ می زنی

با این سن و سال

هیچکس را نداری

که از لای این چهار دیوارِ طلسم شده نجاتت بدهد

روی بعضی از نام های موبایلت

اندکی توقف می کنیـــ

نه!اینکه الان با دوست پسرش حرف می زنه!

این که الان به فکرِ خواستگار ِ فراداشِ

اینم که غرقِ خوابِ

اینم که حوصله ناز و اداشو ندارم

اینم....

.

.

.

در این شب ها همه دست به دست هم می دهند

تا

عقده ها

و کمبودهایت

 را به رخت بکشند

اما کور خوانده اند!
.

به سمتِ کیفت می روی

برقِ نگاهت دیدن دارد

وقتی خشاب قرص ترامادول را میبینی

 که هنوز دو تای دیگر داری

در این شب ها

خشاب خالی ِ ترامادول را لمس می کنی و

سعی می کنی دمِ صبح اندکی هم بخوابی

 


نوشته شده در سه شنبه 91/5/10ساعت 12:46 عصر توسط فریماه نظرات ( ) |


Design By : Pichak