پيام
+
*مي خوام اين فيد بهترين فيدم باشه و واسه مدتي فيدي نذارم.اما دلم مي خواد اين نوشته که يادگاري از بهترين عصاره ي زندگيمِ، بهترين يادگاريم باشه.*...لباس هايش را مرتب کرد.دستي به موهايش کشيد.کيفش را روي شانه اش گذاشت و از خانه بيرون زد.روي نيمکت هاي پارک نشست.کيفش را باز کرد.يک ويولونِ قديمي.سرش را بالا گرفت.رو به آسمان.مي خواست نشان بدهد که خسته نشده.که هنوز مي تواند ادامه بدهد.*به تنهايي*
راه كمال
93/9/24
الهه شرق
ساعت 6 شده بود.به سمت سالن اجرا به راه افتاد.روي سن رفت.با تشويق هزاران نفر.نشست روي صندلي.صندوقچه ي افکارش را باز کرد.و گشت دنبال يک سوال ديگر....*چرا بايد از درون ببازد و از بيرون مشهور شود؟اين آن زندگي نبود که انتظارش را داشت*....ويولون را به دست گرفت و زير چانه اش گذاشت.چشم هايش را آرام بست و آرشه را روي سيم ها گذاشت.سکوت همه ي فضا را گرفته بود.صداي فرياد سيم ها بيرون آمد.
الهه شرق
* مانند زجه هاي زني تنها.که زندگيش را جايي جا گذاشته بود.شايد زير خروارها خاک*
*نگين خانوم*
20:((
الهه شرق
اين آخرش نيست
نشريه حضور ░
سلام .......... درود بر شما ........... برگزيده شد ............
*زهرا.م
...
عاشق تنها...
............
الهه شرق
سلام جناب نشريه....نمي دونم بايد خوشحال باشم که برگزيده شد يا نه اما ممنون:)
ميراب عطش
اين يه جورايي شبيه فيلم لايم لايت چارلي چاپلين شده ..
الهه شرق
نديدمش.....ولي خب شايد از اون گرفته شده.الله اعلم!:)