• وبلاگ : توهمات زندگي
  • يادداشت : وهمِ آموختن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    پنجره باران خورده ات را بازکن،چند سطر پس از باران،چشمهايم را ببين که هوايت ديوانشان کرده،دلم برايت تنگ است...

    ...نه من نمي خوام ياد بگيرم...

    به روزم و منتظر خوش حال ميشم بياي

    پاسخ

    ممنون ستاره:)....بايد ياد گرفت به مرور زمام.


    ياد گرفتم اما به قيمت خرد شدنم تموم شد...

    الان بهش عادت كردم اما هنوزم فراموش نميشي هرگز:(((

    قشنگ بود...لحظه هات پراز طراوت بارون

    پاسخ

    بله.همه چيز را بي تو ياد گرفتم اما يک چيز ياد نگرفتم و نخواهم گرفت آن هم فراموش کردنته.....ممنون که بهم سر زدي رفيق خوشحال شدم:)موفق باشي
    نه ياد نگرفتمممم......
    شايد هيچ وقتم ياد نگيرم.....
    کاش...
    پاسخ

    دريايي:((...گريه نکن رفيق.بالاخره بايد ياد بگيريم.2سال جنگيدم اما ديگه باورم شد که بايد ياد بگيرم


    هعـــــــــــــــــــــــــــــــي روزگار...مجبوريم که ياد بگيريم:(

    ثانيه هاي خسته بروزه:(

    پاسخ

    ممنون الهه جان.بله مجبوريم....:(